روز تولد مامان
گلای قشنگم بزرگ شدن و مناسبت ها رو به خاطر می سپارن و حساب روزهاش رو هم دارن. امسال از اول مهر سروین حساب روزهای پاییز رو داشت و هر روز می پرسید امروز این تعداد روز از پاییز گذشته و دیگه کم کم روز۱۱ و ۱۲ ام اعلام می کرد مامان داریم به تولدت نزدیک میشیم. خلاصه روز سیزدهم که عید قربان هم بود بابا از صبح بیرون بود و از جلسه ی کاری بگیر تا کارهای شخصی خودش و سروش و مراسم یادبود اقوام تازه گذشته و دیدار اقوام دیگر.... خلاصه اصلا خونه نبود و نبودیم. ولی شب با سروین و سروش قرار مدار با هم گذاشتن و بچه ها هم شاد و پر انرژی به رختخواب رفتن. البته یکی دوبار لو دادین که ما فردا می خواهیم برات تولد بگیریم. خلاصه فردا بابا ظهر به خونه اومد و بعد از انجام...
نویسنده :
مامان
5:56